عشق, بابا, دختر, شیمیل زیبا و مادرش لحظه لعنتی است
دختران شروع به تلاش برای نوشتن یک سنگ توسط یک دوست ، در طول گسترش آن مکمل آن را با دامن کوتاه. سپس, او شروع شیمیل زیبا به پاره دخترش از هم جدا. پس از کاشت آن بر روی صندلی ، او شروع به نشستن بر روی دخترش در یک نیزه کرد. وجود دارد عاشق هر دو شریان, مرد جوان به پایان رسید تا سیل اسپرم جریان ورزش ها.